آن میوه بالا

خواستار نیست بودم

در فردوس

شفاف و عریان

نه شیطان بود نه مار بود نه الهه نه خدا

من بودم و باد بود

باد مرا با خود درآمیخت

نسیم زاده شد.

نسیم بود که آن میوه بالا را چید.

من فقط سیب خوردم.

حکم حبس بود

هست

و ادامه دارد

    • سور‌نانیکـــــ
    • دوشنبه ۱۷ آبان ۹۵

    یک زندگی مزخرف با نون اضافه

    اینجای زندگی ام جوری در خود فرو رفته است که نه سرش پیداست و نه تهش. اول دلجویی می شوی. همدردیت می کنند. پشتت گرم می شود و حتی به روی خودت هم نمی آوری که باز شروع شده. حرفی هم نمی زنی تا آنجا که کار بیخ پیدا می کند. آنجا انگشت اتهام به سوی تو دراز می شود و می فهمی که کم کم دیگر باید فاتحه ی این زندگی را بخوانی. تفنگی اگر داشتی میتوانستی تمام نامردی ها را سرش دربیاوری؛ حیف، یک چیزی یک کسانی هستند که وقتی فکرت که به بدراهه می روند دست و پایت بسته می شود؛ دستت که به جایی بند نباشد پشتت که خالی باشد ناخداگاه خودت را برزمین میزنی و فقط منتظر می مانی که ببینی حرکت بعدی اش چیست.

    • سور‌نانیکـــــ
    • شنبه ۱۵ آبان ۹۵

    نا خدا

    خدای این روزای من یا خواب است یا وجود ندارد یا در جای مناسب خود قرار نگرفته است.

    • سور‌نانیکـــــ
    • شنبه ۱۵ آبان ۹۵

    خدا هم خوب است که داشته باشی

    خدا داشته باشی هم خوب است مثلا مواقعی که خیلی ناراحتی می توانی سرش داد بزنی حرفی نمی زند چیزی هم نمی گوید ناراحت هم نمی شود شاید اصلا وجود خارجی ندارد شاید توهمی بیشتر نیست مثلا برای آنها که حس انسان دوستی شان گل کرده باشد و یک توهم ذهنی برای خود ساخته اند و با نام خدا به بقیه کمک می کنند که خب خوب است. خدا برای دسته ای از آدمها وجود دارد و در زندگی شان جریان دارد که خوشبخت اند و بی دغدغه به زندگی شان ادامه می دهند و خب هرجور شده به دنبال یک کسی می گردند که ازش تشکر کنند و با یک خصوصیاتی که برای خود به خدایشان داده اند او را سپاس گذاری می کنند و اینها همه چیز در زندگی دارند بگذار یک خدا هم داشته باشند مگر چه می شود. خدا می تواند برای انسان هایی که غرق در مشکلات هستند وجود نداشته باشد یا آنکه کاری از دستش برنیاید که انجام دهد مگر می شود که خدا این همه مشکلات را ببیند و کاری نکند اینگونه که توانایی خدا زیر سوال می رود و هرچیزی که نمی شود درون پیاله حکمت ریخت این اواخر خبر سریزش همه جا پخش بود. پس بهتر است به نیستش رضایت دهیم تا به نقصش. به گمانم خدا بعضی چیزها از دستش در رفته بود مثلا همین اختیار تام بدهد به بشر این خودش از هر بمب اتمی خطرناک تر است و چون دیگر کاری اش نمی توانسته کند قضیه آزمایش و حکمت و امثالهم پیش کشیده است و وقتی که دیگر آنجا واقعا امورات دنیا از دستش خارج می شود است که چیزی به عنوان قیامت برپا می کند. آدمی که زندگی اش خود عین قیامت است که دیگر از صدای صور اسرافیل و غیره هراسش نیست.


    .   بدترین ساخته خدا می تواند زمان باشد که عدالتش در آن جریان ندارد.

    • سور‌نانیکـــــ
    • جمعه ۱۴ آبان ۹۵

    عقل یاغی

    اندیشه ی هولناکی پس مغزم، سلول ها را قلم به دست واداشته است و بسان روان نویسی برای خود هی می نویسند و صفحه ها را پشت و رو بی وقفه سیاه می کنند. سرکی از این سوی قشر تو خالی خمیده ی مخ می کشم و چشمی روزنامه وار از خطوط این ورق ها سریع و السیر می گذرانم که ناگاه چشم ها میخکوب می شوند به ورق و جبین درهم فرو می خزد و دهان غنچه شده و علامات تعجب و سوال یکی پس از دیگری تکراروار خود را پس کله می کوبند. چشم ها  نقشه ی طراحی شده یک صحنه قتل را دیده بودند همین سبب تشویش در مابقی اعضا و جوارح شده بود. نخاع که مورد لطف و وزیر لایق عقل بود پس از مطرح شدن این موضوع به شدت مخالفت می ورزد و به دلیل تهدید از جانب عقل بوده است که تا به حال لب از هم نگشوده و موجبات پیام برای خزاندن دست به طرزی کاملا نارضایتی را فراهم می کند. چشم پیام های سینوسی خود را بسان جت روانه ی قلب می کند و قلب طی یک اعلام همگانی، همه جوارح را به حضور می طلبد. متن سخنرانی بدین شرح است: "اینجانب قلب، از صمیم قلب از شما می خواهم که اعلام برائت و انزجار خود را از عقل اعلام دارید. زیرا عقل سرخود و متکبرانه و نقشه شومی در سر دارد لذا از تمام شما ذکور و اناث و یدین و رجلین و کبدین و کلیوین و ماتحتهو می خواهم موافق تحریم های خود را علیه نامبرده اعلام دارید تا با اتحاد هم دیگر عقل یاغی را سر جایش بنشانیم"

    پچ پچ جوارح در پایان، منتهی به توافقی موافق سخنرانی قلب شده و صدای تکبیرشان لرزه در پیکر انداخت...اینگونه بود که بار دیگر دست از روی ماشه برداشت و به سیگاری رضایت داد.

    • سور‌نانیکـــــ
    • شنبه ۸ آبان ۹۵