عمود

آن عمود راستین مهر و محبت سرشار از بی وفایی پشت چهره آن هزار چهره. که خود را مخزن اسرار میداند و عالم به همه چیزها.

که گهگاهی منقش به کلمه های دلتنگی و سلام.


زخم های پر از ضرب تازیانه های بی وفایی بر پیکره کلمه دوست.

ایستاده چون راست قامتان در پهنه زمین و سر به فلک کشیده در آسمان ابری عصر های دلتنگی.

در مهر ماه قبل از رخداد واقعه دردناک آن ظهر کربلایی در پهنه ای از شب تاریک مطلق بی ستاره فرو می رود همراه با ضرب و شتم های از جنس اه.


    • سور‌نانیکـــــ
    • چهارشنبه ۱۰ شهریور ۹۵

    مردیم از دلتنگ خوشبختی

    یکی باید باشد، یکی باید بیاید درست از همین روزنه ی باریکی که از اینجا ته این خانه ی حس دالان مانند دیده می شود نزدیک و نزدیک تر شود و هی در این عرصه ی کوچک نور جولان دهد و هیکل خود را به چهار چوب در برساند.....بیاید درست روبرویم بنشیند روی این صندلی چوبی که نشینمن گاه آن حلقه هایی ست که سن درخت را نشان می دهد و چقدر جوان بوده... . هر چه را دارد کف دستش بگزارد، خودش را خالی کند روی میز هرچه را که دارد صاف بشود، ساده ،مثل کسی که هیچی نداشته... برایم از سر دلتنگی حرف بزند و مرا از دلتنگی درآورد!. حرفی بزند آخرش کنج لبش را کج کند و بخندد مرا وادار به خندیدن کند گهگاهی میان خنده ها لیوان چای را از بین دو دستانم بیرون بکشد ... دستم را بفشارد ... حرف های امیدوار کننده بزند... نوید بدهد. بگوید درست می شود درست می شود. بهت قول میدهم .

    .....بهت قول میدم

    .......بهت قول میدم

    • سور‌نانیکـــــ
    • يكشنبه ۳۱ مرداد ۹۵

    منم من

    اون :) اجباری ته کامنتاتون منم

    قران خاک گرفته ته طاقچه اتاقت؛ اون، اون منم

    ارور 403 منم

    اون صدای کانکتینگ دیال آپ کامپیورت من بودم

    دوربین جلو گوشیت منم

    اون سوراخای لعنتی صندلی فرودگاه منم

    فیلتر سیگارت؟؟ منم

    پونزی که میزاشتی زیر ماتحت هم کلاسیت. اون پونز منم.

    گچی که پرت میکردی سمت معلم. من اون معلمم.

    من اون غرور دارسی هستم تو رمان جین آوستین.

    سنوبال اورول. اون منم.

    رفتی مغازه خرد نداشته بهت بده ها...من اون آدامسم.




    +یادی کنم ازونی که بودم

    نامرد نمیدونم کی رفت............




    • سور‌نانیکـــــ
    • يكشنبه ۱۷ مرداد ۹۵

    سلامپ

    سلامپ :)

    خیلی اتفاقی بود...

     پایین یه بلاگ  نوشته بود قدرت گرفته از بلاگ بیان...با خودم گفتم بلاگ بیان؟!!...کلیک کردم و دیدمش...از تم اولش خوشم اومد یه چیزی ته دلم میگفت اینجا همونجاییه که دنبالشی...ینی همونجاییه که اگه دنبالشم نبودی بهش نیاز داشتی و الان پیداش کردی...

    ثبت نام کردم و از امکاناتش شگفت زده شدم...دسترسی های بیشتری به کاربران میده نسبت به سایر بلاگ ها.

    خب دیگه من الان اینجام ؛)



    • سور‌نانیکـــــ
    • يكشنبه ۳ مرداد ۹۵