خدا داشته باشی هم خوب است مثلا مواقعی که خیلی ناراحتی می توانی سرش داد بزنی حرفی نمی زند چیزی هم نمی گوید ناراحت هم نمی شود شاید اصلا وجود خارجی ندارد شاید توهمی بیشتر نیست مثلا برای آنها که حس انسان دوستی شان گل کرده باشد و یک توهم ذهنی برای خود ساخته اند و با نام خدا به بقیه کمک می کنند که خب خوب است. خدا برای دسته ای از آدمها وجود دارد و در زندگی شان جریان دارد که خوشبخت اند و بی دغدغه به زندگی شان ادامه می دهند و خب هرجور شده به دنبال یک کسی می گردند که ازش تشکر کنند و با یک خصوصیاتی که برای خود به خدایشان داده اند او را سپاس گذاری می کنند و اینها همه چیز در زندگی دارند بگذار یک خدا هم داشته باشند مگر چه می شود. خدا می تواند برای انسان هایی که غرق در مشکلات هستند وجود نداشته باشد یا آنکه کاری از دستش برنیاید که انجام دهد مگر می شود که خدا این همه مشکلات را ببیند و کاری نکند اینگونه که توانایی خدا زیر سوال می رود و هرچیزی که نمی شود درون پیاله حکمت ریخت این اواخر خبر سریزش همه جا پخش بود. پس بهتر است به نیستش رضایت دهیم تا به نقصش. به گمانم خدا بعضی چیزها از دستش در رفته بود مثلا همین اختیار تام بدهد به بشر این خودش از هر بمب اتمی خطرناک تر است و چون دیگر کاری اش نمی توانسته کند قضیه آزمایش و حکمت و امثالهم پیش کشیده است و وقتی که دیگر آنجا واقعا امورات دنیا از دستش خارج می شود است که چیزی به عنوان قیامت برپا می کند. آدمی که زندگی اش خود عین قیامت است که دیگر از صدای صور اسرافیل و غیره هراسش نیست.


.   بدترین ساخته خدا می تواند زمان باشد که عدالتش در آن جریان ندارد.