۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

امتداد اشاره ام را بخوان

پنج انگشت دست فقط قدشون متفاوته. وگرنه عین همدیگه هستن. شما قدتون نمیکشه وگرنه میفهمیدی اونیکه قدش ثابت میمونه فکرش رشد میکنه چه عذابی میکشه. فقط برای اینکه زیادی میفهمه. این زیادی فهمیدنا کار دستش داده، تجربه کرده. کارای سختی مجبور شده انجام بده. ادم های کثافت زندگیش از گوشه کنار چمبر زده اند و منتظر فرصت اند که زهر خودشون رو بریزن. آدم های روانی مترود از جامعه که با محبت زیاد جلو میان؛ ذره ذره از وجودش می برن و به خودشون می زنن. خودشون رو ترمیم میکنند و به فساد می کشنش. لبریزش می کنن از کینه و نفرت نسبت به هر دوست دیگری به افراد نزدیک به زندگی... .

اینارو تو خواب نجوا میکنه حرف میزنه با صدای بلند داد میزنه کابوس میبینه و از خواب میپره به فکر فرو میره و باقی شو با صدای بلند فکر میکنه انتقام؟ یا خودکشی؟


* نمازای تاریخ گذشته امروزمو الان خوندم. حس خوبی داره نصف شبی با یکی حرف بزنی اونم از جنس خدا.

* میانترم درس مخزن که دیروز دادیم رو گروهای دوتایی کرد استاد که هر گروه دوتایی با کمک جزوه و غیره امتحان بدن. منو تو هیچ گروهی ننداخت گفت خودم یه گروه باشم. یه ماه دیگه میرم سر کار بعد دیگه نمیرم. مدیر بخش فناوری گفت تو نسبت به بقیه کسایی که قبلا اومدن بیشتر ازین کارا سر در میاری با وجود این که تخصصت نیست... .دارم فکر میکنم اصلا قدر خودمو نمیفهمم.

    • سور‌نانیکـــــ
    • شنبه ۲۶ فروردين ۹۶

    آبیِ تُرد

    شب به انتهای درازای خود رسیده است و من تاب چکه کردن هایت را ندارم. سر به زیر بگیر و در کجی خود فرو رو. دستم گرچه بر سرت مستدام است ولی فعل خواستن  واقعا در تو نمود توانستن، می کند نه دست هایی که از یک من فرمان میگیرد. قدرت چکه هایت را به دست بگیر و مرا آواره‌ی زانو های چمبر زده ی نشسته نکن که شاید دیدی انتها خود را در شورت شب خالی کردم و کاری نتوانستی به پیش بری.

    • سور‌نانیکـــــ
    • چهارشنبه ۲۳ فروردين ۹۶