۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

رؤیا این روزای من

در دریایی از عبث گم شده بودم دریایی تا نصفه غرق شده در طعم شرین خیال داشتن تمنا. درون قایقی چوبی نهاد، هندزفری توی گوشم و قدم زنان دوره میکردم خاطرات شیرینی از عشق واقعی ام که روی عرشه ی آن کشتی ای بود که ازش جا ماندم. آب جمع شده در حفره دهانم را قورت میدهم چه شیرین راحت الحلقوم می شود. چشم در پشتت دارم تو میروی نه با قلبت ولی میروی همان دم که می روی وجودت به اینجا عادت ندارد دنبالت تلوخوران راه می افتد. انگار نه میتوانی همه دلت را با خودت ببری نه می شود پیش من بماند یک جایی میان فاصله ی ما دوتاست، نزدیک به تو.

 در دیایی از عبث گم شده ام دریایی تا نصفه غرق در اوهام آمدنت، رفتن و ماندنت. در اینکه میدانم میخواهی ام ولی میدانی نمی شود. واقعیت آن است که تو حقیقت داری و حقیقتت یک تو تنهاست بدون هیچ کپی دیگری. خواستم برایت باشم. ولی واقعیتت را گم کردم میان آن همه سوالی بودی که سخت بود حلش کنم، گذاشتمت وقت آخر. زمان آمدنت تمام شد و حل نشدی ولی جواب تو را حدس میزنم، میدانم که میخواهی.

در دریایی از عبث گم خواهم شد. می خواهم تو همانی باشی که قایقم را هدایت میکنی. همانی باشی که وقتی در اوج دارایی ام دستم دراز است دستت باشد که تو را سمت خودم میکشم. میخواهم برایت یک خوشبخت باشم تو هم برایم یک واقعیت غیرقابل جایگزین باشی.

    • سور‌نانیکـــــ
    • دوشنبه ۲۰ خرداد ۹۸

    به بهانه بزرگه تر شدن

    دفن میکنم اکنون پوست انداخته شده سال بیست و دو را و هرآنچه قبلش بوده. قد کشیده و ذهن کوتاه مانده در چارپاره ی در قدم ننهاده به دنیای بیست و سه سالگی رغبت برگشت ب عقب ماندن در گذشته ی همین دیروز که بسان بادی سرد و سنگین که تکثیر شد بر پیکره ی اوهام و اوصاف حال دنیای جدیدم. آماده نیستم میخواهم جلوی زمین را بگیرم که هی دور خورشید نچرخد یا اصلا میخواهم بروم فضا شنیده ام آنجا عمر دیر به دیر میگذرد. مرا هوس کثیفی فراگرفته که خیال پخته دیروز و دنیای خام امروزم در آغوشی جماع کرده باشند. آماده نیستم اصلا آمادگی اش را ندارم بیست و سه سالگی برای من خیلی زود است زود تر از هر زودی

    . . . اصلا ولش کن، غم دارم

    • سور‌نانیکـــــ
    • پنجشنبه ۹ خرداد ۹۸