هوای صاف روبرو را می نگرم و در اندیشه ی گرد و خاک پشت هستم

خاک آشفته ی پشت تهدیدی است برای آیینه

زمین هموار شفاف روبرو ترک برمیدارد

...آنگاه که هوای پشت پس است

آیینه شفاف نیست 

و من مانده ام یک پشت یک رو، کدر

و یک مرز... همین جا که مانده ام در راه

ته نشین می شوم در فضا

جنسی از گردی یک گلوله گرد

قدم در راه آیینه برمی دارم

...هوای مه اندود روبرو را می نگرم...