رو یه ساختمون چند طبقه ایسادی و منتظری هلت بدم پایین یا اینکه یه باد تندی بیاد و تعادلت رو بهم بریزه بیوفتی؛ ولی داری خدا خدا می کنی که هلت ندم با اینکه دلت میخواد بیوفتی. بین آینده و اون گذشته ت گیر افتادی؛ گذشته خوب یا بدت رو هرجوری بوده سر کردی با شانس و نمی دانم شاید دعا رد کردی ولی از آیندت می ترسی که نتونی مثل گذشته از پسش بر بیای شاید هم میخوای بدونی نظر من چیه مثل دفعه های قبل چون میدونستی هلت نمیدم ولی چون این بار بدجور خراب کردی برا همینه که داری دعا میکنی؛ و میگی شاید بتونم برگردم تو گذشته یه چیزایی که خیلی هستن رو درست کنم ولی نه. هیچ کدوم. رو همین خطی که الانی واستادی نه حق ورود به گذشته و حریم من رو داری نه آینده ی نامعلومت که. . .

اینکه یک سری چیزا رو میدونی خوبه ولی برای خودت نگهشون دار نه اینکه به زور بچپونی تو من و بقیه. و از اون چیزای زیاد خوبی که سر در میاری فقط بگم مزخرف محض هست که به پشتوانه یه اعتماد به نفس که با یک لجبازی همسو هست داری لقمه میگیری برا بقیه ولی بقیه خودشون قاشقشون دستشونه. لطفا خودتو جل نکن.

حرف از بزرگی و بزرگا نزن که هیچ کس با حرافی از بزرگا بزرگ نشده تو رو که میبینم روز به روز خر تر از اونی که بودی شدی تا تهت رو تو شجره نامه ات میشه پیدا کرد آخر سر هم میرسه به قابیل. درسته بچه آدمی ولی قابیل هم بچه آدم بود.

بد نیس یه رو خوش هم به آینه نشون بدی بلکه وقتی از جلوش رد بشی خود واقعیتو نشونت بده که شایدم یه جا میخ کوبت کرد و زل زدی به خودت یه آهی بکشی که فقط از رو حسرت باشه اینکه قول بدی آدم بشی به خودت قول بدی خب خیرش به ما هم میرسه و  باور کن خوبه منم راضی ام. ها؟  داره دیر میشه این روزای باقی مونده رو کوتاه بیا انقد ارزشش رو نداره. این زندگی خیلی بی ارزش تر از اونی هست که تو خودتو به آب و آتیش میزنی براش البته فقط برا خودت. زندگی هر کسی هم برا خودش از جانب یکی دیگه باور کن با ارزش هست ولی مسخره تر از اونیه که انقدر جدیش گرفتی.


پمننتلادپنتتتدلللبییعاحججفنتتفتوسووصحثحفنبوتیتیکتت تیتیتتیوفتبوویتتووبوتزنتیتویایتینقجقحبحبحتقجیجبنکبحبن تیتبوبتتب

-نمیدونم زبون چه حیوونیه؟ ببین میتونی بخونی؟