همه گوش. چشم، دهان، دست مهربان غیر نادان که احمق نیست فراخ می شود باانضمام جیب و عابر. 

به قصد ارضا یک خواستن با موضوع حیثیتی است دست به جیب می شود.

دو پاییز و یک بهار و یک زمستان بعد. . .

دست بخل میگیرد و در سینه دو دست به هم می فشارد.

حرف هایی میزند که بوی اعتماد نمی دهد.

پشت دستی اش را آماده می کند که توی دهن این حروف بزند.

جانب احترام پیش میگیرد.

آنجا را باید با بغضی سنگین ترک کرد

 چه بسا که سقف مغضوب شود.